احمقانه ترین سوالی که می توان از یک دانشمند پرسید
اکتشافات علمی بدون در نظر گرفتن تولید پول، بدست آمده اند، اغلب تبدیل به عمیقترین نوع علم و بطور جالبی به معدن طلا تبدیل شده اند. احمقانه ترین سوالی که می توان از یک دانشمند، یک مخترع، خلاق و یا کاشف، در مورد کارش پرسید این است که "ارزش اقتصادی آن کار چقدر است؟"
یک دلیل: در سال 1888، بعد از هشت سال آزمایش،هنریچ هرتز Heinrich Hertz موج الکترومغناطیس در هوا را تولید کرد. او بعد از هشت سال با این عقیده که کار او تئوری وار بدون ارزش عملی است، فوت کرد. شایعه شده است که او به دانشجویانش می گفت که امواج هیچ ارزش عملی ندارد. بعد از مرگ او، سایر مخترعین فهمیدند که یافته هرتز می تواند برای انجام مکالمات یعنی امواج رادیویی بکار برود که آغازگرانقلابی با اثرات بینهایت فراوان شد. از این یافته در ابتدا تلگراف بی سیم سپس مکالمات صوتی، رادیو دو طرفه، تلسکوپ رادیویی، رادار، تلویزیون، میکرو ویو، ماهواره رادیویی؛ موبایل؛ تعیین هویت با امواج رادیویی، GPS، UAVs، بلوتوث، WiFi و اینترنت اختراع شد که همگی جزو بچه های هرتز هستند.
دلیل دوم، در سال 1924،گوردن دابسون Gordon Dobson در حیاط خلوت خانه اش در انگلیس، دستگاهی اختراع کرد که میزان ازن اتمسفری را می توانست اندازه بگیرد. او در 1976، پس از نصب 100 عدد از آن در سراسر جهان، فوت کرد. کار او به نجات دنیا کمک کرد. دانشمندان دریافتند که CFCs - ترکیباتی که در یخچال ها استفاده می شوند - و ایروسل ها -ذرات معلق در هوا – می توانند ازن را تخریب کنند و سبب در معرض قرار گرفتن ما در برابر تابش خطرناک خورشید شوند. شرکت شیمیایی DuPont که بیلیونها دلار از راه فروش CFCs بدست آورده بود؛ درخواست شواهد قابل اطمینان در این باره کرد. ماهواره های ناسا هیچ اطلاعاتی در این باره بدست ندادند. اما یکی از وسیله های نصب شده دابسون در قطب جنوب در سال 1957، حفره بسیار بزرگی از ازن را یافت. در نتیجه آن، تولید CFCs متوقف شد.
اما اهمیت این مطلب در چیست؟ زیرا یک سوال احمقانه می تواند ما را به عقب ببرد. در سال 2009، فیزیکدان دیوید کاپلان David Kaplan یک سخنرانی در مورد بوزون هیگز Higgs boson ارائه می داد که یکی از حضار سوالی پرسید؟ ما چه بدست آوردیم؟ بازگشت اقتصادی آن چه بود؟ چگونه همه چی را توجیه می کنید؟
کاپلان پاسخ خوش قلبانه ای به این سوال در فیلم "تب ذرات Particle Fever" داد که " من هیچ ایده ای در این باره ندارم"در حالی که او به رادیو اشاره می کرد.
این سوال باید برای دانشمند آمریکایی مانند کاپلان دردآور باشد. دانشمندان بوزون هیگز و یا چیزی مشابه آن را با استفاده از برخورد دهنده هادرونی بزرگ اروپایی کشف کردند. اعضای کنگره آمریکا معادل آمریکایی این برخورد دهنده بنام "برخورد کننده سوپر ابر رسانا Superconducting Super Collider" را به نفع طرح دیگری بنام دان ریتر Don Ritter برای طرح "ساختن چیزی که مردم می خواهند بخرند making things people want to buy" از بین بردند.
آن شنونده سخنرانی کاپلان و یا آن عضو کنگره ریتر که از فارغ التحصیلان MIT بوده و از دانشمندان عضو کنگره بود، هر دو دچار اشتباه در ماهیت طرح یک سوال شدند، و آن اینکه بین یک چیز بدون ارزش با چیزی که ارزش آن ناشناخته است تمایزی قایل نشدند. تاریخ نشان داده که مانند مثال هرتز و دابسون، علوم پایه همواره بیشترین ارزش افزوده را به همراه داشته است.
کشف محصول کنجکاوی است که بدنبال آن همه چی از جمله ارزش اقتصادی می آید. چرا؟ اولا که ارزش اقتصادی چیست؟ علم تولید تکنولوژی می کند که آنهم تولید محصول می کند که منجر به ارزش اقتصادی می شود. علم منبع اصلی ارزش در اقتصاد مدرن است. دوما؛ اقتصاد دارای ماهیت بی نظم است، نتیجه هر تکنولوژی خاصی قابل پیش بینی نیست. یک مثال: آسیاب آبی منجر به دستگاه اتوماتیک بافندگی شد، که آنهم منجر به سواد عمومی گردید.
حقیقت در مورد علوم پایه این است که علوم پایه، دنبال شناختن چیزهای ناشناخته است و ما می بینیم که این سوالات احمقانه دنبال پرسیدن ارزش غیر قابل شناسایی و نتایج غیر قابل شناختن یک چیز ناشناخته می باشند. توجه کنید که تنها دو مورد از اینها غیر قابل شناختن اند و مورد سوم تنها ناشناخته است، و موارد ناشناخته با علوم پایه می تواند شناخته شوند ولی نه موارد غیرقابل شناختن.
کاپلان پاسخ خود را اینگونه تمام کرد که "علوم پایه در سطحی رخ می دهد که نباید در مورد حصول اقتصادی آن سوال پرسید، چرا که شما در مورد چیزی می پرسید که ما آنرا نمی دانیم و جایی که تا آن می توانیم پیشرفت کنیم؟
او کاملا راست می گفت. کار دانشمندان علوم پایه نظیر هرتز دابسون و کاپلان که تنها در نتیجه کنجکاوی پیش می رفتند نه با هدف قبلی. ارزش عملی یک کنجکاوی چیست؟ هیچ راهی برای فهمیدن آن وجود ندارد. کشف محصول کنجکاوی است. هر چیز دیگر از جمله ارزش اقتصادی بی اندازه به دنبال آن می آید. در علم، همانند هر کار خلاقانه دیگر؛ از خود رنگین کمان لذت برده می شود نه از امید به بدست آوردن طلا در انتهای آن.
- ۹۴/۰۴/۰۵